این روزها با موضع گیری های عجیب و غریب مواجهیم درباره طوفان الاقصی. ازجمله، در جایگاه صُلحِ کُل می نشینند برخی ها و توامان به محکوم کردنِ حماسِ و رژیم صهیونیستی می پردازند. اوجِ عدالت پنداری شان این است. انگار حواس شان نیست به این مهم که حماس، در دفاع از هویت و تاریخ و […]
این روزها با موضع گیری های عجیب و غریب مواجهیم درباره طوفان الاقصی. ازجمله، در جایگاه صُلحِ کُل می نشینند برخی ها و توامان به محکوم کردنِ حماسِ و رژیم صهیونیستی می پردازند. اوجِ عدالت پنداری شان این است. انگار حواس شان نیست به این مهم که حماس، در دفاع از هویت و تاریخ و تمامیت ارضی و سرزمینی خود دفاع می کند که به اشغالِ جنایت گران در آمده است. از آن سو اما اسرائیل است. رژیمی که بنیادش بر باطل است. غاصب هایی هستند که به صفتِ قصابی مشهورند. قصابی انسان. پیر و جوان و زن و مرد هم ندارد. خونِ ده ها هزار کودک بر ذمه این خون آشامان است. حضرات صلح کل و خویش خوانده به عنواینِ پُر طمطراق، وزن این دو را یک سان می گیرند و هر دو را محکوم می کنند. همچنین از هر دو طرف خواستار خویشتن داری می شوند. یادشان نیست این جماعت که فلسطینی چه عضو یا طرفدار حماس و جهاد و فتح و… باشد یا یک شهروند معمولی در دورترین نقطه این جغرافیایِ هزار زخم، با مرگ همزاد است. درد را زندگی و زخم را، ناسور ترین زخم را تجربه می کند. یک روز بر او نرفته است که مرگ را شانه به شانه خود نبیند. حالا اگر سنگی به دستش رسید و پرتاب کرد، نمی شود با موشکباران اشغالگران همسان دانست مگر این که خیلی روشنفکر باشیم! مثل آنان که زخمِ سرانگشتِ یک صهیونیست را با حنجره بریده فلسطینی یک اندازه می انگارند. جالب است اینان در حالی فلسطینی ها را به خشونت پرهیزی و… می خوانند که خود آن را تجربه نکرده اند. اگر همسایه شان دیر سلام داده است با ایل و تبارش قهر می کنند. یک تشر” از” جمهوری اسلامی یا “در” جمهوری اسلامی اگر شنیده باشند هفت نسل به قبل و هفتاد نسل به بعد با آن سر دشمنی برمی دارند. اگر هم دست شان به خشونت، یقه ای نمی گیرد، فرصتی نشده است و الا کلماتشان هر کدام یک کمپرسی خشونت و “نارواداری” با خود دارد. نمی خواهم بگویم آن تشر ها درست بوده است یا نه، حرفم این است که این حضرات، در این واقعه، نمونه کاملِ ذاتِ نایافته از هستی، بخش هستند که چون نگاه و قلم شان به فلسطین می افتد می خواهند “هستی بخشی” کنند. نمی شود این. اول خود را بگذارید جای ملتی که ۷۵ سال زیر چکمه اشغالگران استخوانش خورد شده است، بعد ببیند آیا آنان را به خشونت متهم خواهید کرد یا نه. به خود نگاه کنید. اگر کسی با شما رفتاری کند که اشغالگران با فلسطینی ها می کنند، برای خود چه حقی را قائل خواهید بود. کسی که سوزنی از روی لباسش رد نشده است حق ندارد، به جای جوالدوز، دشنه در قلب دیگران فرو کند. این گونه محکوم کردن توامان چریک ها و صهیونیست ها فقط به صلح و اصلاح نمی انجامد، جامعه پذیرکردن اشغال غزه و اخراج فلسطینی ها و دائمی شدنِ یک رژیم موقت و اشغالگر را به دنبال دارد. کسی تقاص کِشنده را به خشونت متهم نمی کند. ظالم هم نمی خواند. او در دفاع از خود و میهنِ خویش، و برای تکراری و رویه نشدن خشونت، حق دارد دارد به هر وسیله ای متوسل شود. شروع کننده و “بادی” نه ظالم که “اظلم” است. بیداد او اگر چاره شود هم بیچارگی مردم تمام می شود و هم کسی نازک تر از گل و صلح آمیز تر از زیتون، به کسی پیشکش نخواهد کرد.