ما خود را مخاطبِ احادیث و فرامین امام رضا علیه السلام، نمی دانیم. این کوتاه ترین و در عین آن دقیق ترین جوابی است که می شود در برابر پرسش از احوالِ امروزِ ما گذاشت. حدیث خوانی ما به حکایت خوانی شبیه است که حداکثر می خواهد لذت ببرد نه این که حکمت بیاموزد. حدیث […]
ما خود را مخاطبِ احادیث و فرامین امام رضا علیه السلام، نمی دانیم. این کوتاه ترین و در عین آن دقیق ترین جوابی است که می شود در برابر پرسش از احوالِ امروزِ ما گذاشت. حدیث خوانی ما به حکایت خوانی شبیه است که حداکثر می خواهد لذت ببرد نه این که حکمت بیاموزد. حدیث شنیدنِ ما هم به مانند این است که در مجلسی بنشینیم که نامه فردی به فرد دیگر خوانده می شود. حالا آن فرد هرچه هم بزرگ و کلامش هرچند نافذ و متاله باشد، چون به ما مربوط نمی شود، شنیده ها را به گوش نمی گیریم، چه رسد که به هوش و هوشیاری هم ما را بکشاند. به همین دلیل است که حالِ قبل از رفتن به مجالس وعظ و حدیث و بعد از آن نه تنها تغییری شایسته نمی کند که خستگی حاصل هم ملال می آورد.
به گمانِ من اگر این نسبت ها اصلاح شود و ما هر کدام خود را مخاطبِ خاصِ این دعوت عام و احادیث و آیات بدانیم، آن وقت نوع دریافت متفاوت خواهد شد. تبدیل فرمان به رفتار هم در هندسه ای نوین، نظم خواهد یافت که زیست فردی و اجتماعی ما را به نسقی مومنانه برساند. ما اگر به عنوانِ مخاطبِ خاص، شنوای این حدیثِ شریف باشیم که امام رضا علیه السلام، می فرمایند: “المُسلِمُ الَّذی یَسلَمُ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ و یَدِهُ ولَیسَ مِنّا مَن لَم یَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ؛ مسلمان کسی است که مردم از دست و زبان او آسوده باشند و از ما نیست آن که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد.” آیا خواهیم توانست همان روشی را در پیش گیریم که قبل از شنیدن داشتیم؟ من می گویم نه! در این پاسخ هم قاطع و به یقین رسیده ام. ما وقتی نامه ای از پدر دریافت می کنیم که ما را به موضوعی امر کرده، نمی توانیم مثل قبل از خواندن نامه عمل کنیم. چگونه فرمان و تربیت و تذکر پدری را که امام ما هم هست، ناشنیده و ناخوانده خواهیم انگاشت؟ نوشته ها و گفته ها و تریبون داری ها و تریبون گردانی ها و مدیریت رسانه ما قطعا فرق خواهد کرد. این همه نیش در زبان نخواهیم داشت. دستِ مان طعم زور و بوی تندِ ستم نخواهد گرفت. اگر پروای مسلمانی داشته باشیم برای تنظیم خویش به تراز اسلام کوشش های خود را جهت خواهیم داد تا بی جهت از دایره مسلمانی بیرون نیفتیم. الزام به مسلمانی، خوش زبانی می آورد. دست ها را “تعاون” گرا بر “برّ و تقوا” می کند. از آدمی سایه ای می سازد که به آرامش بر سر خانه همسایه چتر بگیرد. به همسایه امیدی می دهد که می تواند به دیوار مسلمانی همسایه تکیه کند. همسایه ای که حواسش به زندگی و معاش تا چهل خانه آن سوتر هم هست. آن هم برای درکوفتن به مواسات و دست گرفتن به مهر. زیستی چنین آرزویی است که با تعریف نسبت ما با امام رضا علیه اسلام، به تحقق می رسد.