غلامرضا بنی اسدی/ کربلای ۴ برای من، خودِ خودِ کربلاست. عاشورای کربلا، نینوای کربلا. اشنوگل های غواص ها برایم همن نیِ همیشه در آوازی است که نمی گذارد سِرِ نی در نینوا بماند و کربلا در حصرِ جغرافیایی کربلا گرفتار شود. کربلای ۴ برای من تمام نمی شود. مرحله به مرحله امتداد می یابد در […]
غلامرضا بنی اسدی/ کربلای ۴ برای من، خودِ خودِ کربلاست. عاشورای کربلا، نینوای کربلا. اشنوگل های غواص ها برایم همن نیِ همیشه در آوازی است که نمی گذارد سِرِ نی در نینوا بماند و کربلا در حصرِ جغرافیایی کربلا گرفتار شود. کربلای ۴ برای من تمام نمی شود. مرحله به مرحله امتداد می یابد در باز گشتِ هر غواص. در شناسایی مزار هر شهید. در هر خوانش از غواص هایی که با دستِ بسته در های آسمان را باز کردند. برای همین است که اصرار دارم در نوشتن از عملیات پیروز کربلای ۴٫ به مناسبت تقویمی هم کارندارم که تقویم حماسه و غیرت را غواص ها به روز می نویسند. این قدر که قلم بر نوشتن از این حماسه مظلوم غیرت می ورزد ندیده ام در باره ماجرایی دیگر این قدر حساسیت داشته باشد. دلیلش هم روشن است به روشنی دست های بسته غواصان که هرکدام چراغ تاریخ اند. حساسم و اگر کسی این عملیات را ناکام بخواند، کامم تلخ می شود چه رسد که برخی ها بی توجه به بار معنایی کلمات بگویند شکست خورده. مگر مجاهد و شهید هم شکست می خورد که این واژه سخیف را بخواهیم برای کربلای ۴ به کارببریم؟ مگر شهادت، شکست است که برخی چنین می پندارند و می خواهند با دست های خود ملکوت را وجب کنند؟ نمی دانند که در فرهنگ واژگانی اصحاب آخر الزمانی سید الشهدا، کلمه ای به نام شکست، اصلا وجود ندارد. ما به “احدی الحسنیین” باور داریم. خواه فتح زمین باشد با جهاد یا فتح زمینه ها با شهادت. ما پیروز شدیم نه به قاعده سنگی که نظامیان جهان در ترازو می گذارند. حتی نه به تجزیه و تحلیل های برخی افراد خودمان که بعد چند دهه، کربلای ۴ را عملیات فریب خواندند. بلکه به قاعده ای که سید الشهدا ما را بدان تعلیم فرمود. او در آخرین لحظاتی که جز دشمن، مردی شمشیر به دست نمانده بود، “هل من ناصر ینصرنی” را در گوش زمین و زمان اذان کرد و این یعنی قصه تازه شروع شده است. یعنی پایان عاشورا، دقیقا آغاز عاشورا برای همه مردم است. یعنی راهی باز شده است که همه یزید های عالم نمی توانند آن را ببندند. کربلای ۴ هم در همین هندسه تعریف خاص خود را دارد. در پایان کربلای ۴ ما نه تنها به بن بست و به آخر نرسیدیم که در آغازی بشکوه قرار گرفتیم.دو هفته بعد حماسه کربلای ۵ را رقم زدیم و دنیا را به حیرت نشاندیم و صدامیان را در خیال پیروزی به خوابی کابوس وار گرفتیم. هر روز هم که می گذرد بازتابِ انوار غواصان عالم گیرتر می شود. کوچه می دهد تاریخ تا مردان هور و آب از خاک بگذرند و قدم بر افلاک بگذارند. با این دکه دنیا را هزار جور غبار گرفته است ما فاتحان کربلای ۴ را عمود بر تاریخ می بینیم در شکوه عظمت شهدا. در این که مسافران اربعین، عکس شهدا را چون پرچم به اهتزاز درمی آورند در عراقی که دیگر صدام را به لعنت هم نمی گیرند. پیروزی مگر چیست جز مانایی؟ جز نام نیکی که می ماند؟ به همین نظم معرفت گفته، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند حال آن که نام شهدای کربلای ۴ تا ابد به نیکی و غیرت نه ورد که ذکر زبان هایی خواهد ماند که بر مدار کربلا و در بیعت با سید الشهدا می مانند…..