از آغُل تا معبد …
از آغُل تا معبد …

« جنگ در گرفت و فیلسوفان لال ، نگفتند که ریشه این جنگ چیست ؟! » از آن زمان که ارسطو ، انسان را حیوان ناطق و مدنی الطبع نامید تا آنگاه که متفکران مغرب زمین ، بر اساس مشرب فکری خود، انسان را حیوان ناشناخته خطاب کردند (ویکتور فرانکل، روان پزشک اتریشی) و یا […]

« جنگ در گرفت و فیلسوفان لال ، نگفتند که ریشه این جنگ چیست ؟! »

از آن زمان که ارسطو ، انسان را حیوان ناطق و مدنی الطبع نامید تا آنگاه که متفکران مغرب زمین ، بر اساس مشرب فکری خود، انسان را حیوان ناشناخته خطاب کردند (ویکتور فرانکل، روان پزشک اتریشی) و یا گفتند ، انسان حیوان غیر قابل اعتماد است (فروید- روانکاو) و یا انسان را حیوان شگفت انگیز نامیدند (فرانسوا دورتیه -جامعه شناس فرانسوی) و یا گفتند که انسان حیوان خودشکوفا است (آبراهام مزلو- روان شناس آمریکایی) تا این اواخر که گفتند انسان ، حیوان سودمند است و یا گفتند انسان حیوان زمانمند و تاریخمند است و …
همه در یک مفهوم مشترک بودند و آن اینکه ؛ « انسان ، حیوان است !»
با این تعاریف ، جهان به آغُلی می ماند که توسط انسان آراسته می شود ! این آراستگی از تزیین غارها آغاز شده و تا بلندترین و مجهزترین برج های مدرن ادامه پیدا کرده است !
آیا قرآن کریم ، حیوان بودن انسان را تأیید می کند ؟ خیر ، بلکه تعبیری اخص دارد ! انسان ، می تواند پست تر و فرومایه تر از حیوان باشد ! « إِنْ هُمْ إِلاَّ کالاْءَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً»
پس باید عاملی در انسان وجود داشته باشد فراتر از جنس و فصل های مشترکی که قرن ها در مورد انسان به کار برده شده است تا اینکه انسان را متفاوت کند از حیوانات واقعی و حیوانات انسان نما !!
باید مفهومی وجود داشته باشد که با تکیه بر آن‌ ، جهانِ پیرامون انسان ، به مثابه آغُلی برای خواب و خور و استراحت نباشد ! بلکه جهان به مثابه معبدی شود برای تعالی انسان …
از آغُل تا معبد ، از حیوان تا انسان ، مفهومی وجود دارد که اگر به آن توجه نکنیم ، انسان شناسی ما با چالش های جدی مواجه خواهد شد .
آیت الله جوادی آملی ، برای دور کردن انسان از آغُل ، با نگاه به مبانی انسان شناسی قرآنی ، در تعریف انسان از عبارت « حی متأله » استفاده کرده است .
اصطلاح “حیّ متألّه” در فلسفه و عرفان اسلامی ، به معنای موجودی زنده است که دارای گرایش و تمایل به سوی خداوند است. این اصطلاح بیانگر این دیدگاه است که انسان موجودی است که فراتر از نیازهای مادی و حیوانی، به دنبال کمال معنوی و ارتباط با خداوند است.
بگذارید ، کمی به گذشته بازگردیم ؛
مثلاً از تجربه ی شکست الهیات مسیحی قرون وسطایی بگوییم که نتوانست جامعه را شکوفا کند و در برابر علم ( دانش تجربی ، ساینس) دوام چندانی نیاورد !! چون نمی توانست نسبت میان دنیا و عقبی را درست ترسیم کند .‌
آری ، غرب و الهیات مسیحی فاقد هرگونه معنویت نیست ! جریانهای فکری متنوعی در غرب وجود دارند (مثل اگزیستانسیالیستهای مسیحی یا فیلسوفان منتقد پوزیتیویسم) که به دنبال معنا و معنویت و حتی عقلانیت هستند اما استیلای غرب هار شده ی مهار نشده ، چنان است که آنان، نور را در پستوی خانه های فکرشان ، به صورت فردی پنهان کرده اند !
یا مثلاً از تجربه ی دوره ی رنسانس بگوییم که بشر به بهانه ی نفی خرافه ها و مشکلات الهیات ، پشت مفهوم « انسان » پنهان شد و مقدمات پدیده هایی را فراهم کرد که امروز جهان غرب را با آن مفاهیم می شناسیم .
تجربه ی دوره ی مدرن در غرب نشان داد که پیامبر از خدا بی خبری چون « آگوست کنت » ، بشر را مستِ علم می کند ، علمی کاملا پوزیتویستی ، آنقدر که می تواند داعیه ی خدایی کند و ترجمه ی غلط ماست که «اومانیسم » را انسان مداری و یا انسان محوری می خوانیم بلکه اومانیسم ، «انسان خدایی» است ، پایان کار خدای فعال ادیان و آغاز خداییِ انسانِ مست از تکنولوژی و علم تجربی و در خوش بینانه ترین حالت ، انسانی که مخلوق خدایی منفعل است که فقط خالق است ، نه چیزی بیشتر !!
خدایی که زحمت خلقت را کشیده و حالا بدون هیچ دخل و تصرفی نگاه می کند به فرزندش ، انسان !
و این آغاز نوعی الهیات در غرب است که به بهانه ی ارزش دادن به انسان و برپاکردن عَلَمِ عقلِ خود بنیاد ، انسان را از معنا و غایت داشتن زندگی و جهان، تهی می کند و با قرائت « والتر تی استیس» ، در بی معنایی به دنبال معنا می گردد !!
این همان غایت القصوای غرب است.
آرامنشهر مطلوبِ انسانِ غربِ مدرن که الهیاتش متصل به ملکوت نیست ، اخلاقش پشتوانه ی قدسی و اخروی ندارد ، حقوقش فروکاست شده به قوانین بشری و قوانین بین المللی اش ، تنزل پیدا کرده به مجامع بی خاصیتی است که در برابر کشتار ابنای بشر ، یا سکوت می کنند ، یا فقط محکوم می کنند و یا با سکوت معنا دار و محکوم کردن زبانی ، در حقیقت همراه می شوند با صاحبان سلاح های کشتار جمعی !
ما پس از دوران مدرن ، با چنین آغُلی مواجه هستیم !
آغُلی زینت داده شده با تکنولوژی ! که حتی در ایران ، بسیاری از افراد حسرتش را می کشند و جریان های لیبرال ، سعی در نهادینه کردن سبک زندگی اش را دارند !
تفکر غرب ، با تمام ایسم های بزرگ و کوچکش ، چند مفهوم خاص دارد که جزو محکمات انسان امروزش محسوب می شود ؛ اومانیسم ( = انسان خدایی ) ، راسیونالیسم ( =عقلانیت منهای وحی / عقل خودبنیاد ) ، سکولاریسم ( جدایی دین از دنیا ) و پوزیتویسم ( = تکیه به دانش تجربی محض ) و غرب اکراه ندارد که برای نهادینه کردن محکماتش ، از متشابهاتی چون ناسیونالیسم ، لیبرالیسم و هر ایسم دیگری هم استفاده کند !
اگر محکمات تفکر غربی ، از زندگی انسان امروز گرفته شود ، چیزی برایش باقی نمی ماند و تشت رسوایی اش از بام می افتد و شگفتا که تنها جریانی که توان مقابله با این انحطاط را دارد ، تفکر اسلامی و تنها جریانی که توانسته است ، مدلی عملی از پیوند دین و دنیا ، عقل و وحی ، علم و دین ، دانش و بینش را در کمترین زمان ممکن نشان دهد ، الگوی ایران اسلامی است !
پس توان موشکی و دست یابی به دانش هسته ای و مسائل حقوق بشری و … همه بهانه است .
جدال ، میان دو رویکرد خاص به انسان است …
« انسان به مثابه حیوانی که توانایی های ویژه ای دارد برای توسعه ی آغُل و خور و خواب و خشم و شهوتش ! »
و « انسان به مثابه حی متأله که از دنیا پلی می سازد برای آخرت و جهان را معبدی می داند برای تعالی فردی و اجتماعی در پرتو توحید و پاسخ به دعوت انبیاء … »
برای غرب مدرن و پست مدرن با همه ی ایسم ها و نحله های کوچک و بزرگش ، سخت است که کشوری تاریخ و تمدن توحیدی داشته باشد ، به جای اومانیسم ، دم از کرامت انسان بزند ، به جای عقل خود بنیاد ، دم از توسعه و تعالی عقلانیت در پرتو وحی زده و میان دین و دنیا رابطه ی معنا دار ترسیم کند و محکماتش توحیدی باشد و با محکمات توحیدی و مفاهیم معنوی به تکنولوژی روز بشر ، دست پیدا کند بدون ظلم به بشریت !
برای غربی که چند صد سال تلاش کرد ، بی کفایتی دین را اثبات کند و غروب بتهای پنهان شده در دین و دین داری را جشن گرفت ، به شدت دشوار است که رویکردی تمدنی را مشاهده کند ، بر پایه ی توحید و کرامتنمندی انسان و تعالی در دین و دنیا و در عین حال ، پیشرفت در حوزه ی دانش بشری و علوم تجربی !!
تمدنی که جنگ را شروع نمی کند اما در صورت تجاوز ، پاسخ کوبنده می دهد و خوب دفاع می کند و با قواعد انسانی می جنگد !
… حالا جنگ در گرفته و جرقه های پنهانی ، برافروخته شده است !
جنگ در گرفت و فیلسوفان لال ، نگفتند که ریشه ی این جنگ چیست !
جنگ در گرفت و پس از پیروزی جریان توحیدی – تمدن ایرانی اسلامی ، تکنیک غرب و غرب زدگان است که در ذیل محکماتشان ، همه چیز را مصادره می کنند !
عامل پیروزی ایران اسلامی در جنگ دوازده روزه ، همدلی مردم دین دار و دین مدار و مقاوم است که درک درستی از روزگار دارند و به رهبر الهی شان اعتماد کرده و می دانند که دشمنشان کیست و چه ماهیتی دارد !
ابلهانه است که به بهانه ی حفظ همدلی ، در زمین ترسیم شده ی فیلسوفان جنگ غرب حرکت کرده و بگوییم ، مسئله دینی ، امتی و تمدنی نبوده ! تا مسئله جنگ و صلح ، به یک پدیده ی ناسیونالیستی ذیل محکمات غرب ، تنزل و تقلیل پیدا کند !
در دیدگاه توحیدی ، ناسیونالیسم رنگ می بازد اگر چه حب وطن از ایمان شمرده می شود . ( حب الوطن من الایمان ) اما؛ این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن جایی است کان را نام نیست …
وطن مألوف انسان الهی ، آغوش خداست و آغوش خدا به روی اهل مقاومت ، اهل مجاهدت ، اهل تقوا ، اهل جهاد و هجرت و معامله کنندگان با خدا باز است !
« إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّهَۚ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیَقۡتُلُونَ وَیُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَیۡهِ حَقࣰّا فِی ٱلتَّوۡرَىٰهِ وَٱلۡإِنجِیلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَیۡعِکُمُ ٱلَّذِی بَایَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ … »
این وطن ، وطن مستضعفان عالم است و هر جا جدال مستکبرین با مستضعفین باشد ، زمین مبارزه ای است که انسان های آزاده در آن جهاد می کنند .
مستکبرین این روزگار ، که در محکمات عقیدتی شان ، خدا مرده است و انسان ، خدای روی زمین گشته ! ، از جهان آغُلی ساخته اند مزین شده به تکنولوژی !
آنها در دل جوامع ، به دنبال پیرو می گردند برای نهادینه کردن این مفاهیم !
اما انسان به عنوان «حی متأله» ، رسالتی دارد برای تغییر جهان از آغُل به معبد ! رسالتی دارد برای پیوند میان دانش و بینش ، عقل و وحی ، علم و دین ، دنیا و عقبی …
اگر این تفاوت ها را نشناسیم ، جنگ عظیم تمدنی را به جدال لفظی سیاستمداران و موشک پرانی نظامیان و بازی های زبانی فیلسوفان لال و نشخوارهای روشنفکران کافه نشینِ همیشه خسته ، متنزل کرده و دچار خطای محاسباتی می شویم .
جنگ آمریکا و اسرائیل با ایران ، جنگ تمدنی است .
شگفتا فیلسوفان جنگ جبهه ی باطل ، در قامت رسانه ظاهر می شوند و حرف می زنند اما متفکران جبهه ی حق ، در بزنگاه های تاریخی و جدال عظیم تمدنی ، لال می شوند و فراموش می کنند که جنگ ما با غرب ، جنگ مبانی است .
جنگی که از مبانی علوم انسانی آغاز می شود و تا ساحت تکنولوژی و جنگ سخت ادامه پیدا می کند .
اگر در تمدنی بودن جنگ ۱۲ روزه تردید کنیم ، جنگ را باخته ایم آنچنانکه سالهاست در علوم انسانی ، زمین جنگ را واگذار کرده ایم به ایسم های ریز و درشت !
اگر جنگ ۱۲ روزه را بدون توجه به مبانی غرب ، تفسیر کنیم ، جنگ را باخته ایم …
غرب و تفکر مبتنی بر مکاتب اجتماعی غرب ، مفهوم مقاومت ، ایثار ، جهاد فی سبیل الله ، امت واحده ، شهادت ، رهبر الهی و حکیم ، همدلی مردم در پناه دین و عقاید حقه ، توجه به کرامت انسانی ، حیات معنا دار طیبه ، پیوند میان دین و دنیا ، سابقه ی تمدن توحیدی و … ندارد .
آنچه تفکر غرب ندارد ، عامل پیروزی ماست .
ملتی که عوامل پیروزی اش را بشناسد و به تقویت آن بکوشد ، همیشه پیروز است .
کاش ، فلسفه ی اسلامی امتداد اجتماعی پیدا کند آنچنان که دانش دانشمندان جوان در حوزه ی هسته ای و موشکی به کمک انقلاب اسلامی آمد و برای تمدن نوین ایرانی اسلامی ، امتداد اجتماعی شد و در دل غرب ، وحشت ایجاد کرد .
فلسفه ای که برای این روزهای خاص ، حرفی نداشته باشد ، به شدت لکنت دارد .
در بیانات آیت‌الله خامنه‌ای، مسئله “امتداد اجتماعی فلسفه” به این معناست که فلسفه باید در مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه تأثیرگذار باشد و به حل مشکلات و تبیین مسائل مختلف بپردازد. به عبارت دیگر، فلسفه نباید محدود به مباحث نظری و ذهنی بماند، بلکه باید در زندگی عملی مردم و
در ساختارهای اجتماعی و سیاسی جامعه نیز حضور داشته باشد و نقش خود را ایفا کند.
امام خامنه ای ، در سال ۱۳۸۲ در جمع نخبگان حوزوی فرمودند : « نقص فلسفه‌ی ما این نیست که ذهنی است – فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد – نقص فلسفه‌ی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه‌های غربی برای همه‌ی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن میکند: سیستم اجتماعی را معیّن میکند، سیستم سیاسی را معیّن میکند، وضع حکومت را معیّن میکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن میکند؛ اما فلسفه‌ی ما به‌طور کلّی در زمینه‌ی ذهنیّاتِ مجرّد باقی میماند و امتداد پیدا نمیکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااین‌که خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. «لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمی‌ماند؛ وارد جامعه میشود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. میتوان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهای بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود می‌آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. »
کاش ، فیلسوفان ما لال نباشند و به بازخوانی جنگ ۱۲ روزه بر اساس مبانی فکری غرب و مبانی فکری تمدن ایران اسلامی بپردازند …
کاش فلاسفه ی ما در بزنگاه های تاریخی ، کاروان بشری را از آغُل غرب و غرب زدگی به سمت معابد دانش و بینش مبتنی بر مبانی تمدن اسلامی – ایرانی هدایت کنند .
باشد که جنگ ، بیدارمان کند …